اشتباهگرفتن مدیران شرکت خود با نوآورانی که قرار است تغییرات را ایجادکنند.
خاصیت مدیران خوب مشخص است، آنها با پیگیری و تحت کنترل درآوردن مسائل، زندگی مارا آسانتر میکنند و قادرند با از بین بردن بیثباتیها، با کمترین امکانات به بالاترین نتایج دستیابند. اما مشکل اینجا است که تمام روشهای ترقی در کسبوکار نیازمند تولید چیزی است که مفید و جدید باشد. اگر محصولی که شما ارائه میکنید بهتر، سریعتر و جدیدتر از سایرین نباشد، ارزش کمپانی شما مرتبا کاهش مییابد. اگر مدیرانی را که مدتها مطابق با قوانین موجود در شرکت شما فعالیت کردهاند مسوول اجرای پروژههایی قرار دهید که هدف از آنها تغییر در روش عملکرد شرکت است، مسلما با مشکل مواجه میشوید. چراکه آنها ناخواسته مطابق با تجاربی که منجر به موفقیتهای قبلی آنها شده عمل میکنند و از این طریق بهطور غیرعمدی باعث سرکوب پیشرفت شرکت که قرار است با درپیش گرفتن روشهای جدید محقق شود، میشوند.
در هر شرکتی افرادی وجود دارند که ایدههایی مغایر با روند عادی شرکت دارند که گاهی فعالیتها یا ایدههایی بسیار امیدوارکننده ارائه میدهند، اما مدیریت این افراد کار مشکلی است، نکته منفی درباره این افراد نوآور است که هر چیزی را که فکر میکنند درست است انجام میدهند اما نکته مثبت آنها این است که درجه بالایی از حس مالکیت و تعهد را نسبت به کار خود دارند. در اوایل دهه 1980، زمانی که تازه دکترای خود را در زمینه تکنولوژی آموزشی به اتمام رسانده بودم توانستم به عنوان مشاور در اپل فعالیت کنم و آنچه در آنجا بیش از هرچیز مرا تحت تاثیر قرار داد روشی بود که در آن افراد موثر و غیرمنطبق با رسوم رایج در کمپانی را شناسایی و از نظرات آنها استقبال میشد. این مدیران مهارت و توان جاری کردن ایدههای جدید در کمپانی را داشتند و هیچکس نمیتوانست آنها را برای پذیرفتن و تبعیت محض از سیستم موجود تحریک کند.